«در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه در اوج پر زدن داده است
در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است
بدون فن غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است...»
هنوز هم هوای حرم سرد است
خدا چقدر دلم هوای حرم کرده است
به فکر گنبد و گلدسته ها که می افتم
تمام حرم از خاطرم گذر کرده است
غریق لطف ضامن آهو ست
دلی که ز دنیا رخت برکنده است
سکوت می کنی سکوت نشان رضاست
رضایتی که دلم را زجای برکنده است
دلم اسیر پنجره فولادتوست آقاجان
دلی که از همه عالم گذر کرده است....